اس ام اس

متن مرتبط با «رمان» در سایت اس ام اس نوشته شده است

دانلود رمان ترسناک پسران بد (جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)

  • نویسنده :soberگرد اورنده:فرزانهبخشی از این رمان زیبا:با احتیاط بهشون نزدیک شدم.دوست داشتم بدون اینکه متوجه ام بشن چهره هاشون رو ببینم.با دقت  نگاه کردم و دیدم شبیه به انسان های عادی نیستن.پوست سیاهی داشتن و موهاشون مثل دم اسب  بود و چشم هاشون می درخشید و ناخن هاشون مثل داس دراز بود. بعد از دیدن اون افراد از ترس موهای بدنم سیخ شد و سر جام خشک شدم.با همدیگه مشغول صحبت  بودن و صداهای ترسناک و بَمی داشتن.شنیدم که یکی شون میگفت : "منتظر شدن تا ما بریم  سراغش...اون ها همیشه دخالت می کنن." و یکی دیگه شون جواب داد :" اگه اونا می خوان ما  بکشیمش...پس ما هم همین کارو می کنیم." وقتی حرف از قتل شد بیش از پیش ترس برم داشت.خواستم از اونجا دور بشم که یکی شون گفت :" یه  نفر داره به حرف هامون گوش میده!" دیگه شکی نداشتم که متوجه حضورم شدن..., ...ادامه مطلب

  • دانلود رمان این عشقه 2 (جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)

  • نویسنده ها :اریانا و ارمیلابخشی از رمان این عشقه ۲خدا ازت نگذره فربد..کاري کردي که واسه امير علي عصبي بشم..توبايد اين عصبانت و تحمل کني نه بچه ي بي گناه من..اين بچه از همين حالا بايد بدبختي بکشه..شده توپ فوتبال بين دو خانواده..از اينجا به اونا پاس داده ميشه از اونجا به ما..مگه بچه ام چه گناهي کرده که بايد تاوان کار هاي ما رو پس بده؟ چيکار کرده که بايد چوب غرور ما رو بخوره؟البته امروز فهميدم که فربد من و دوست نداشته..ميدونم که همش هوس بوده..اون با هرکي که خواسته تونسته با يه چشم به هم زدن رابطه برقرار کنه ولي با خودش گفته اين کاره نيست بهتره باهاش ازدواج کنم و به دوستام نشون بدم که من هرکي رو که بخوام ميتونم به دست بيارم..و الحق که خوب تونست..خوب تونست قلبم و بکنه ببره..عاشقشم..ولي همون اندازه هم امروز ازش متنفر شدم..تندي پاشدم و دوئيدم طرف اتاق اميرعلي..چرا روزاي آخر و واسه خودمون زهر کنم؟.., ...ادامه مطلب

  • دانلود رمان تمنای وجودم (جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)

  • نویسنده :مهرنوشساخت :فرزانهبخشی از رمان تمنای وجودم:امير بلند شد گيتارش رو برداشت و گفت:اتفاقا ميخوام براي يه خانوم جيگر هم بزنم و هم بخونم .دخترها به هم نگاه کردن .من و شيوا هم با تعجب همديگر رو نگاه کرديم يکي از دخترها گفت :حالا اين خانومي که ميگي مجرده يا متاهل ؟-خب معلومه ،مجرد .اين ديگه پرسيدن داشتيکي از پسرها گفت:امير ،راه افتادي -من 25 ساله که راه افتادم .مژگان:امير نکنه واقع خبريه؟-پس من دارم چي ميگم بعد هم به طرف جمع بزرگترها رفت .بيشتر بچه ها رفتن اون طرفي اما من و شيوا انجا مونديم.امير چنگي به گيتارش زد و گفت:خانوم ها ،آقايان ...امروز ميخوام از طرف خودم روز مادر رو به همه مادرها تبريک بگم و البته روز زن .....خيلي منتظر امشب بودم .چون با تمام وجودم ميخوام براي زني که دوستش دارم و الان در بين شما س بخونم ،شايد از اين طريق به احساسات من پي ببره ....تنها چيزي که ميتونم بگم اينه که خيلي دوستش دارم و تا آخر دنيا خودم نوکرشم .......نميدونم اون احساس لعنتي که به سراغم اومد چي بود .يه لحظه ياد حرف هستي افتادم(حتما کسي رو دوست داره )مستانه به جان خودم ميزنم همينجا جلوي اين همه آدم حالت رو ميگيراما ...بابا خجالت هم خوب چيزيه ....اصلا چه بهتر ...اه ،اه ،اه، اينقدر از اين جلف بازيهايي که اين پسرا از خودشون درميارن بدم مياد ...حالا فکر کرده تحفه همه عاشق اين شدن که ميخواد نشون بده يکي ديگه رو دوست داره, ...ادامه مطلب

  • دانلود رمان زهر تاوان(جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)

  •   نوبسنده :پگاهقسمتی از این رمان زیبا :نيمه هاي شب صداي جلوه گفتنش توي گوشم طنين مي اندازد و خيسي لبهايش به تمام صورتم خنکا مي دهد...ميان خواب و بيداري چشم مي گشايم..روي تخت نشسته و تقريباً در آغوشم گرفته...فکر مي کنم خواب مي بينم...اما بوسه اي که به گردنم مي زند هشيارم مي کند...به صورتش دست مي کشم . به موهاي نامرتبش...خوابالود زمزمه مي کنم:-چي شده کيان؟؟؟محکمتر فشارم مي دهد و مي گويد:-هيچي عزيزم...هيچي نشده...فقط نتونستم اون خونه رو تحمل کنم...طاقت نياوردم....گيج خوابم...آنقدر که نمي توانم شيريني حضورش را درک کنم و به ابراز محبتش پاسخ بدهم...خودم را از حصار دستانش بيرون مي کشم و مي گويم:-بيا بخواب...دستش را بين موهايم فرو مي برد و مي گويد:- تو بخواب عمرم...نگران من نباش....حرکت دستانش آرامش را به تنم تزريق مي کند و دوباره خوابم مي برد...اينبار که بيدار مي شوم کيان کنارم نيست...بغض گلويم را مي گيرد...پس خواب ديده ام...!!!به پهلو مي چرخم...از ديدن جسمي که روي زمين دراز کشيده نيم خيز مي شوم...نه...خواب نبوده...اين کيان من است که روي زمين خوابيده..براي اولين بار در عمرش...از تخت پايين مي روم...کنارش مي نشينم...مثل هميشه ساعدش را روي پيشانيش گذاشته...قفسه سينه اش...منظم...بالا و پايين مي رود...دلم براي گرماي تنش تنگ شده...خيلي...آهسته به زير لحاف مي خزم...بيدار مي شود...آغوشش را به رويم باز مي کند و مي گويد:-رو زمين اذيت مي شي خانومم...سرم را روي سينه اش مي گذارم و مي گويم:-رو زمين نيستم که...تخت به اين نرمي و گرمي دارم...دستانش محکم دور تنم حلقه مي شود...موهايم را مي بوسد و زمزمه مي کند:-منو ببخش نفسم... , ...ادامه مطلب

  • دانلود رمان این عشقه 1(جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)

  • نویسنده ها :آریانا و آرمیلابخشی از این رمان زیبا:من با نگرانی- فربد تحمل کن.. اینو بخور...از زور سرفه از چشاش اشک میومد...مجبوری دهن باز کرد و آب و خورد..سرفه اش یه ذره کم تر شد..مجبور بودم کمکش کنم..اونطوری که خم شده بود بد بخت آب نمیتونست از جاش تکون بخوره...دوباره آب خورد ولی سرفه امونش نداد و آب و فوت کرد تو صورت من بدبخت...همه جام آب و تفی شد..اَه..ولی به روی خودم نیاوردم...یه دستم و رو کمرش گذاشتم و یه دستم و تکیه گاه سینه اش کردم...محکم دستی که رو سینش بود و به طرف پشت حول دادم که صاف شه و دست روی کمرشم به طرف خودم فشار دادم...دهنی که از زور فشار قفل شده بود و حرصی شده بود گفتممن- درست بشین بینم آخههههههه....بلاخره درست نشست..با حرص لیوان و محکم بردم به طرف لبش که زیادی محکم خورد نصف آب ریخت بیرون...لیوانو خم کردم و ریختم تو دهنش..با حرص گفتممن- زحمته هااا،ولی قورت دادنش با خودت....قورتش داد و در حالی که سرفه اش کمر شده بود داشت میخندید...حرصم بیشتر شدو کف دستم و باز کردم و محکم زدم به پشتش...یه صدایی داد که گوشام زنگ زد..ولی دلم خنک شد..انگار اونم آتیش گرفت چون سرفه اش بند امد...چشاش از حدقه اش زد بیرون...نگام کرد..نشستم جلوش و لبخند زدم..من- داشتی خفه میشدیاااا...فربد همینطوری نگام میکردمن- انگار تو شوک هم رفتی..میگم میتونم عین اون و تو صورتت پیاده کنم هااا...فربد زودی دستش و گرفت جلوم و گفتفربد- نه نه..قربون دستت همون یکی کافی بود... , ...ادامه مطلب

  • دانلود رمان موژان من(جاوا ،آندروید،تبلت و pdf)

  • نویسنده : mehrsa_mخلاصه: داستان راجع به زندگی دختری به اسم مُوژان که عروسیش و به هم میزنه چون که از بچگی عاشق پسر عموش بوده و آرزوی ازدواج با اون و داشته . حالا باید دید تقدیر چه سرنوشتی رو براش رقم زده و اون واقعا با کی ازدواج میکنهگرد اورنده:فرزانه زهرایی (همین جا ساخت مشترک این رمان رو تقدیم میکنم به فرزانه عزیز بابت زحمتی که برای گرد اوری این رمان کشید)بخشی از این رمان زیبا:- سلام - سلام . به اين زودي دلت برام تنگ شد ؟لجم گرفت از لحنش گفتم :- نخير كار داشتم زنگ زدم . با لودگي گفت :- ميدونم عزيزم منم دلم برات تنگ شد يهو . ميدونستم جلوي سيما جون داره ادا در مياره گفتم :- باشه فهميدم داري ادا در مياري . رادمهر من بايد بيام خونت و لباسام و بردارم . اينجا هيچ لباسي ندارم . - باشه كي ؟- نميدونم هر چي زودتر بهتر . - ميخواي امشب لباسات و ببر . اگه خواستي ميتونم بيام دنبالت . - نه مزاحمت نميشم خودم ميام . فقط من كليد ندارم . - خودم خونم در و باز ميكنم برات . - مگه تو اونجا زندگي ميكني ؟- ببين دارم رانندگي ميكنم هر وقت خواستي بياي قبلش بهم زنگ بزن . - باشه خداحافظ .گوشي رو قطع كردم و همون جا روي مبل نشستم . سرم و به پشتي مبل تكيه دادم و چشمام و بستم . به قول رادمهر مگه چقدر طول ميكشيد اين بازي ؟ 1 ماه يا فوقش 2 ماه . بالاخره راهمون از هم جدا بود . من احسان و ميخواستم . فقط اونو .  , ...ادامه مطلب

  • خواندن رمان های epubدر آندروید

  • دوستان من نسخه اندروید هر کتابی رو قرار میدم ولی اگه خواستید میتونید با نرم افزار Moon+ Reader Pro یاGo Bookفرمتایی که  برای آیفون وتبلت گذاشتم رو که فرمت epubهست در گوشی اندرویدی خودتون نصب کنید و بخونید به این صورت که یکی از اینا رو  Moon+ Reader Pro یاGo Bookدانلود کرده و نصب کنید بعد نسخه ایفون و تبلت رو که برای همه رمانا قرار داده شده  رو به کمکش بخونید ...دانلود Moon_Reader_Pro_1_8_4دانلودGO_Book_1_23, ...ادامه مطلب

  • خواندن رمانهای جاوا در اندروید با برنامه jbed_bulid

  • شما با برنامه jbed_bulidمیتونید رمانهایی ک برای جاوا گذاشتم رو تو گوشی اندرویدی خودتون بخونید برنامه رو نصب کنید و بعد از وارد شدن به محیط برنامه دکمه سمت چپ گوشیتونو بزنید تا منوی برنامه  بیاد و بعدش اون گوشه سمت چپ روی sd card بزنید تا فایلهای جاوایی ک توی کارت مموری هست  شناسایی کنه و بعد شناسایی روی اسم اون فایل مثلا mey golاکی کنید تا برنامه همانند ی گوشی  جاوا براتون عمل کنه  دانلود jbed_bulid, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها