چهار سخن كه زاهد را تكان داد

ساخت وبلاگ

چهار سخن كه زاهد را تكان داد!


زاهدي گويد: جواب چهار نفر مرا سخت تكان داد . اول مرد فاسدي از كنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع كردم تا به او نخورد . او گفت اي شيخ خدا ميداند كه فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم مستي ديدم كه ...


افتان و خيزان راه ميرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نيفتي . گفت تو با اين همه ادعا قدم ثابت كرده اي؟


سوم كودكي ديدم كه چراغي در دست داشت گفتم اين روشنايي را از كجا اورده اي ؟ كودك چراغ را فوت كرد و ان را خاموش ساخت و گفت:تو كه شيخ شهري بگو كه اين روشنايي كجا رفت؟


چهارم زني بسيار زيبا كه درحال خشم از شوهرش شكايت ميكرد . گفتم اول رويت را بپوشان بعد با من حرف بزن .


گفت من كه غرق خواهش دنيا هستم چنان از خود بيخود شده ام كه از خود خبرم نيست تو چگونه غرق محبت خالقي كه از نگاهي بيم داري؟

اس ام اس...
ما را در سایت اس ام اس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سجاد permin بازدید : 495 تاريخ : يکشنبه 12 آبان 1392 ساعت: 2:04