یه نقل قول

ساخت وبلاگ

یه روز رفته بودم یه رستوران سنتی.

رو یه تخت نشستم و تو خیال خودم بودم که دیدم یه دختر و پسر اومدن و رو تخت جلویی نشستن.

دختره رو به من بود و پسر پشت به من ...


یهو دیدم دختره بهم خیره شده.

سرم رو انداختم پایین.اما هوس اومد سراغم …….


دختره با چشاش آمار میداد.

یه کاغذ برداشتم و بهش نشون دادم با تکون دادن سرش قبول کرد.

وقتی پسره رفت تا پول غذا رو حساب کنه دختره نزدیک تخت من شد و کاغذ رو گرفت…



روی کاغذ نوشته بودم: خیلی پستی ...


ارسالی از : Parvin


اس ام اس...
ما را در سایت اس ام اس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : سجاد permin بازدید : 404 تاريخ : يکشنبه 12 آبان 1392 ساعت: 1:16